۱. اولین روزنوشت من در اعصار وبلاگ نویسی ام :)
۲. قبلا که عطسه میکردم، آنقدر ناگهانی این اتفاق میافتاد که حتی فرصت نمیکردم یک دستمال در بیاورم و بگیرم جلوی دهنم! بعد، سرکوفت خوردن از پدر عزیز و... حالا بعد از سه چهار بار تجربهی ناکام، خود عطسه کمیشعور پیدا کرده و قبل از آمدن، محترمانه اعلام حضور میکند!
۳. اگر هیجان خونتان کم است، مستند مسابقهی خانهی ما را از شبکهی افق دنبال کنید. هر شب ساعت ۲۰. یک مسابقهی بسیار صمیمیو سالم و البته اندکی هم هیجانی!
۴. از زیست شناسی دبیرستان، مبحث تولید مثل جنسی را خیلی دوست دارم؛ البته نه اینکه خدای نکرده... نه! حق آن است که بگویم این مبحث خیلی بدنام و پر حاشیه، واقعا زیباست و پر از نکات آموزنده. از سطرهای به ظاهر گمراه کنندهی آن، میتوان درس خداشناسی گرفت. به راستی چطور شد که یاختهی کوچک و سادهی تخم، تبدیل شد به موجودی عظیم و پر از رمز و راز؟! چه بر او گذشت در این سفر دور و دراز؟! مگر میشود که خدایی نباشد تا بنویسد داستان حیرت انگیز خلقت نوزاد را؟!
۵. چند روزی آسمان نزدیک است... دریاب لحظهها را. زیاد خودمان را اذیت نکنیم، زیرا محبوب با کم هم قانع میشود؛ همانطور که در دعای هرروز ماه رجب آمده:
یا من یعطی الکثیر بالقلیل،
ای کسی که به ازای عمل ناچیز، پاداش فراوان میدهد...
:)