صبر بر خشم... چه سخت و جانکاه! موقعی که خواهر کوچکتر مدام غُر میزند و شاید هم حق دارد، سرخ میشوم اما نباید چیزی بگویم. موقعی که باید بیشتر اتاق را به او بدهم و حتی قفسهی کتابهای مدرسهام را در بیرون بچینم، باید صبر کنم و چیزی نگویم. موقعی که از بعضی حرفها، خون در چشمانم میدود، باید صبر کنم و چیزی نگویم. موقعی که خشمگین میشوم و دلم میخواهد که دستانم را رها کنم تا بزنند همه چیز را خُرد و خاکشیر کنند، باید صبر کنم و کاری نکنم. موقعی که... باید... . اصلاً خدایا! به من، این بندهی کمصبرت، دو تا صبر بده: یک صبر برای زندگی و یک صبر برای ادامهی صبر!
آخرین آمادگی برای ظهور ، اصلاح مدیریت در خانواده و جامعه (یازده جلسه) بازدید : 724
سه شنبه 29 ارديبهشت 1399 زمان : 16:21